انتخاب راه جهانی شدن
جامعه به صورت حرکت کم وبیش توقف ناپذیر با برخی انحراف های آسیب شناسانه در جهت مسیر«مترقی» غرب، یا نهایتا حرکت در مسیر جهان اول با جهان دوم، مشاهده نشده بود. در چشم انداز ما مدرنیزه شدن متضمن حوزه ای از تعاریف تلقی شده بود.
چگونه با جهان بودگی ژاپن ارتباط برقرار کرده است
چکیده:
جامعه به صورت حرکت کم وبیش توقف ناپذیر (با برخی انحراف های آسیب شناسانه در جهت مسیر«مترقی» غرب، یا نهایتا حرکت در مسیر جهان اول با جهان دوم، مشاهده نشده بود. در چشم انداز ما مدرنیزه شدن متضمن حوزه ای از تعاریف تلقی شده بود؛ شامل هم تعریف وضعیت جهانی و نیز تعریف خود توسط جوام نظریه مدرنیزه شدنی که ما ارائه دادیم، از هر جهت یک نظریه اراده گرایانه به مفهومی بود که پارسونز از این واژه اراده کرده است.
تعداد کلمات: 1066 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
جامعه به صورت حرکت کم وبیش توقف ناپذیر (با برخی انحراف های آسیب شناسانه در جهت مسیر«مترقی» غرب، یا نهایتا حرکت در مسیر جهان اول با جهان دوم، مشاهده نشده بود. در چشم انداز ما مدرنیزه شدن متضمن حوزه ای از تعاریف تلقی شده بود؛ شامل هم تعریف وضعیت جهانی و نیز تعریف خود توسط جوام نظریه مدرنیزه شدنی که ما ارائه دادیم، از هر جهت یک نظریه اراده گرایانه به مفهومی بود که پارسونز از این واژه اراده کرده است.
تعداد کلمات: 1066 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
به پرسش قدیمی و ثابت در مورد معجزه ژاپنیها باید به صورت جدید و با جستجو در مسئله جهانی شدن پاسخ دهیم. «موفقیت» ژاپن را نمی توان با تمرکز بر تحول ساختاری درونی علت یابی کرد، حتا اگر صرف این واقعیت را به آن بیفزاییم که ژاپن در اواخر قرن نوزدهم (پس از دو قرن انزوای تعمدی) درهایش را به طور گزینشی بر روی جهان گشود و در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ ناچار به بازسازی همه جانبه شد، اگر چه به شیوه ای مبهم «ذهنیت ژاپنی» را هم چاشنی این تحلیل کنیم. به جای این باید به بررسی وجوه مختلف زندگی ژاپنی از این حیث بپردازیم که چگونه با جهان بودگی ارتباط برقرار کرده است و چگونه به لحاظ تاریخی مشارکت مدرج در امور بیرونی را برای ژاپنیها میسر کرده و هنوز هم میسر می کند. از آنجا که دین در ژاپن شاید بیش از هر کشوری تقریبا به طور مداوم در معرض معماری سیاسی بوده است از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲ به دست نمایندگی خارجی و از آن پس به شیوه ای ظریف به دست حکومت په شیوه معقولی است که فرض کنیم دین ژاپن می تواند کلید مهمی برای گشودن این معما باشد.
نظام های جوامع نظام بین المللی و بشریت به همراه هم، پایه ها و اجزای اصلی آنچه را که من وضعیت جهانی بشری می خوانم تشکیل میدهند. اصطلاح وضعیت جهانی - بشری را من برای جهان به شکل مشخص کنونی از یک سو و بشریت به عنوان یک نوع از سوی دیگر به کار برده ام. «جهان بودگی» به شرایط آگاهی گسترده و فزاینده در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله جنبه های مربوط به نوع بشر در این کل اشاره می کند. این مجموعه از اجزای اصلی وضعیت جهانی - بشری را می توان پاسخی فرهنگی به موضوع جهان بودگی دانست، به همان مفهوم تحلیلی که پارسونز واکنش فرهنگی به انقلاب صنعتی را به عنوان موضوع بندی اقتصاد تفسیر کرده است. من اندکی از شیوه پارسونز فاصله میگیرم و به جای اینکه مثل او پاسخهای اجتماعی، تئوریک و ایدئولوژیکی به انقلاب صنعتی را به صورت سخنهایی از قبیل سوسیالیسم اقتصادی، رمانتیسیسم جماعتی مد نظر قرار دهم در عوض سنخ بندی جدیدی از انگاره های مربوط به جهان معاصر به عنوان یک کل یا وضعیت جهانی - بشری ارائه میدهم. به اضافه این که من در بحث حاضر به شیوه پارسونز روی این نکته اصرار ندارم که هرگاه هریک از چهار واکنش متفاوت به وضعیت جهانی سه مؤلفه دیگر جهانی شدن را به صراحت کنار گذاشت، لزوم شکلی از تقلیل گرایی یا، به واسطه بی توجهی به پیچیدگی های واقعیت، باید آن را نوعی بنیادگرایی به شمار آورد.
بیشتر بخوانید : جهانی سازی غربی و جهانی شدن اسلامی
خطوط کلی استدلالم در مورد جهانی شدن و نوسازی اجاره بها در اواسط و اواخر دهه ۱۹۶۰ انگارهها و نظریه های رایج در باره نوسازی ملی کنار گذاشته شد و به جای آن رویکردی رواج یافت که نوسازی را فرایند رسیدن به یک یا تعدادی از کشورهای معین یا سبقت گرفتن از آنها تعریف می کرد که بر حسب مجموعه ای از شاخص های به اصطلاح مطلوب بررسی و ارزیابی می شود. من و نتل با به کارگیری آمیزه ای از نظریه کنش و سیستم پارسونز، نظریه نمادی - هم کنشی در باره بازاندیشی و هویت، همچنین یافته های شوتز در باره واقعیت های کثیرالوجه و بالاخره مفهوم ساختار در نظریه نظام جهانی کوشیدیم در حوزه نظریه نوسازی بازنگری کنیم، به صورتی که از آنچه پساساختارگرایان و پسا تجددگرایان «روایت بزرگ» در بررسی گذشته میخوانند، اجتناب کنیم (1968 ,Nettel and Robertson). ما به جای نظریه هایی که مستقیما در خط فلسفه های تاریخ قرن نوزدهم قرار میگرفتند و حاکی از آن بودند که همه جوامع و تمدنها در جاده معینی حرکت پیشرونده و مشخصی را به جلو انجام میدهند، سعی کردیم تصویر دیگری ارائه دهیم مبنی بر اینکه نظام بین المللی جایی است که در آن جوامع، یا به طور دقیق تر نخبگان صاحب قدرت جوامع، به درجات مختلف و با مراتب بسیار متفاوتی از موفقیت سرگرم ساختن هویت خود و هویت دیگر جوامع و همین طور کل جهانند.
به جای این باید به بررسی وجوه مختلف زندگی ژاپنی از این حیث بپردازیم که چگونه با جهان بودگی ارتباط برقرار کرده است و چگونه به لحاظ تاریخی مشارکت مدرج در امور بیرونی را برای ژاپنیها میسر کرده و هنوز هم میسر می کند. از آنجا که دین در ژاپن شاید بیش از هر کشوری تقریبا به طور مداوم در معرض معماری سیاسی بوده است از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲ به دست نمایندگی خارجی و از آن پس به شیوه ای ظریف به دست حکومت په شیوه معقولی است که فرض کنیم دین ژاپن می تواند کلید مهمی برای گشودن این معما باشد.
با چشم اندازی که در آن زمان ارائه کردیم، دیگر مسئله نوسازی جامعه به صورت حرکت کم وبیش توقف ناپذیر (با برخی انحراف های آسیب شناسانه در جهت مسیر«مترقی» غرب، یا نهایتا حرکت در مسیر جهان اول با جهان دوم، مشاهده نشده بود. در چشم انداز ما مدرنیزه شدن متضمن حوزه ای از تعاریف تلقی شده بود؛ شامل هم تعریف وضعیت جهانی و نیز تعریف خود توسط جوامع نظریه مدرنیزه شدنی که ما ارائه دادیم، از هر جهت یک نظریه اراده گرایانه به مفهومی بود که پارسونز از این واژه اراده کرده است. در این نظریه در حالی که پذیرفته و بر آن تأکید شده بود که نظام بین جامعه ای مشخصات ساختاری خاص خود را دارد و لذا جوامع (ملی) تحت الزامات جهانی (و نیز داخلی) عمل میکنند، این اصل نیز پذیرفته شده بود که در انتخاب مسیر یا مسیرهای تحول و شکل (یا اشکال) مشارکت در عرصه جهانی عناصر نیرومندی از انتخاب، گزینه گری و اختیار نیز وجود دارد. ما این عناصر را معطوف به فرهنگ جهانی در حال ظهور در امر نوسازی میدیدیم که از همه جوامع طلب می کند تا در قبال اندیشه مدرنیزه شدن موضعی اتخاذ کنند، اگر نه لزوما آن را بپذیرند. اما پاسخ این که مدرنیزه شده چیست - یا با اندکی تسامح اینکه برای تحقق آرزوهای جامعه چه مسیری باید پیش گرفته شود؟ در نظر ما آن چیزی بود که در عرصه جهانی از حیث الزامات جامعه برای حفظ هویت و حس تداوم خود باید ساخته شود. از نظر ما مسئله مدرنیزه شدن نمی توانست صرفا ارائه یک سلسله راههای نوسازی به جوامع جهان سوم (یا چهارم) باشد، بلکه مسئله پیچیده تر از آن دیده شده بود و بخش عمده آن به «ساخت واقعیت» در عرصه جهان ارتباط داده شده بود.
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
به جای این باید به بررسی وجوه مختلف زندگی ژاپنی از این حیث بپردازیم که چگونه با جهان بودگی ارتباط برقرار کرده است و چگونه به لحاظ تاریخی مشارکت مدرج در امور بیرونی را برای ژاپنیها میسر کرده و هنوز هم میسر می کند. از آنجا که دین در ژاپن شاید بیش از هر کشوری تقریبا به طور مداوم در معرض معماری سیاسی بوده است از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲ به دست نمایندگی خارجی و از آن پس به شیوه ای ظریف به دست حکومت په شیوه معقولی است که فرض کنیم دین ژاپن می تواند کلید مهمی برای گشودن این معما باشد.
با چشم اندازی که در آن زمان ارائه کردیم، دیگر مسئله نوسازی جامعه به صورت حرکت کم وبیش توقف ناپذیر (با برخی انحراف های آسیب شناسانه در جهت مسیر«مترقی» غرب، یا نهایتا حرکت در مسیر جهان اول با جهان دوم، مشاهده نشده بود. در چشم انداز ما مدرنیزه شدن متضمن حوزه ای از تعاریف تلقی شده بود؛ شامل هم تعریف وضعیت جهانی و نیز تعریف خود توسط جوامع نظریه مدرنیزه شدنی که ما ارائه دادیم، از هر جهت یک نظریه اراده گرایانه به مفهومی بود که پارسونز از این واژه اراده کرده است. در این نظریه در حالی که پذیرفته و بر آن تأکید شده بود که نظام بین جامعه ای مشخصات ساختاری خاص خود را دارد و لذا جوامع (ملی) تحت الزامات جهانی (و نیز داخلی) عمل میکنند، این اصل نیز پذیرفته شده بود که در انتخاب مسیر یا مسیرهای تحول و شکل (یا اشکال) مشارکت در عرصه جهانی عناصر نیرومندی از انتخاب، گزینه گری و اختیار نیز وجود دارد. ما این عناصر را معطوف به فرهنگ جهانی در حال ظهور در امر نوسازی میدیدیم که از همه جوامع طلب می کند تا در قبال اندیشه مدرنیزه شدن موضعی اتخاذ کنند، اگر نه لزوما آن را بپذیرند. اما پاسخ این که مدرنیزه شده چیست - یا با اندکی تسامح اینکه برای تحقق آرزوهای جامعه چه مسیری باید پیش گرفته شود؟ در نظر ما آن چیزی بود که در عرصه جهانی از حیث الزامات جامعه برای حفظ هویت و حس تداوم خود باید ساخته شود. از نظر ما مسئله مدرنیزه شدن نمی توانست صرفا ارائه یک سلسله راههای نوسازی به جوامع جهان سوم (یا چهارم) باشد، بلکه مسئله پیچیده تر از آن دیده شده بود و بخش عمده آن به «ساخت واقعیت» در عرصه جهان ارتباط داده شده بود.
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
سود و زیان جهانی شدن
جهانی شدن و کارآفرینی
اقتصادهای پندارینِ جهانی شدن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}